سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم باید خدا به هنگام نعمت شما را ترسان بیند ، چنانکه از کیفر هراسان . آن را که گشایشى در مالش پدید گردید و گشایش را چون دامى پنهان ندید ، خود را از کارى بیمناک در امان پنداشت ، و آن که تنگدست شد و تنگدستى را آزمایشى به حساب نیاورد پاداشى را که امید آن مى‏رفت ، ضایع گذاشت . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :21
بازدید دیروز :5
کل بازدید :39348
تعداد کل یاداشته ها : 78
103/2/29
8:44 ع

داستان اول:

پیرمرد

پیرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند، به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخم‌های پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت عکس‌برداری بشه تا جایی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه».

پیرمرد غمگین شد؛ گفت عجله دارد و نیازی به عکس‌برداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله‌اش را پرسیدند. پیرمرد گفت: "زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آن‌جا می‌روم و صبحانه را با او می خورم. نمی‌خواهم دیر شود!"

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: "خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد؛ حتی مرا هم نمی‌شناسد!"

پرستار با حیرت گفت: "وقتی که نمی‌داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟"

پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: "اما من که می‌دانم او چه کسی است...!"


  
  


ای غصه هایت قاتلم
                     هر شب دعایت میکنم

داغت نبینم جان من
                     جان را فدایت میکنم

باید بلرزد قلبشان
                     وقتی شنیدند این سران

گفتی که من "فعلا"فقط
                     دارم "نصیحت" میکنم!!!

 

 


  
  

محمد نور عالمتاب هستی است
وجودش روشنی بخش زمان است
به هر قلبی نماید رخنه و جا
خدا داند که قلب او جوان است
میلاد پیامبر اکرم (ص) مبارک بادمحمد زینت نام جهان است
چه خوشبوتر از آن اندر دهان است
نزائیده کسی همچون محمد
که نور روی وی رنگین کمان است
میلاد پیامبر اکرم (ص) مبارک بادمعطر هر کجا نام محمد
نه مخصوص زمانی یا که مکان است
کسانی که پناه از آن گزیدند
درون هر دو دنیا در امان استقرآن تویی چو خیره نظر می‌کنم به نور
گل می‌کند دوباره نگاهم میان گل
این جای حیرت است که در گلشن کساء
هم شاخه گلی تو و هم باغبان گل


  
  

عوامل و یا راهکارهای عملی کسب بصیرت در دین و معارف آن چیست؟

اجمالا بصیرت به معنای آن است که انسان در گرد و غبار فتنه ها و تاریکی هایی که شیطان ایجاد می کند تا حق و باطل با هم مخلوط شود و انسان ها گمراه گردند, حق را از باطل بازشناسی و راه را گم نکنی. البته این منوط به این است که راه کلی اسلام که همان راه توحید و ولایت است را به درستی شناخته باشی و بدان ایمان کامل داشته باشی و عملا ملتزم شده باشی. أو من کان میتا فأحییناه وجعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها کذلک زین للکافرین ما کانوا یعملون (انعام 122)

بصیرت در لغت

برای بصیرت در لغت معانی متعددی نقل گردیده از جمله : بینایى. دانایى. زیرکى. هوشیارى. بینش. آگاهى. چشم خرد. (لغت نامه دهخدا)

بصیرت در اصطلاح

شـنـاخـت روشـن و یـقـیـنـی از دیـن، تـکـلیـف، پـیـشـوا، حـجـّت خـدا، راه، دوسـت ودشـمـن، حـق و بـاطل، (بصیرت) نام دارد. (پیامهای عاشورا ‏- جواد محدثی)

 شهید مطهری در تعریف روشن بینی یا همان بصیرت که تجلی آن در رفتار امام حسین علیه السلام بود می گوید : روشن‏ بینی یعنی چه؟ یعنی حسین (ع) در آن روز چیزهایی در خشت خام می‏دید که در آیینه هم نمی‏دیدند. ( مطهری، مرتضی، حماسه حسینی 2، ص‏84)

ادامه مطلب...

  
  

بسم رب الزهرا


اِلهی اِنٌَ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنیرَُ وَ اِنٌَ مَنِ اعْتَصَمَ لَمُسْتَجیرَُ ، وَ قَدْ لَذْتُ بَکَ یا اِلهی

خدایا ! راه تو روشن است و هر که به تو پناه آورد ، در پناه است و منِ روسیاه ، به تو پناه آورده ام ای پناهِ بی پناهان

مبادا مرا از درگاه خودت ناامید سازی و از مهربانی ات بی نصیبم گردانی که نامهربانی از تو دور است

خدای من ! تو را به خودت قسم ، که مرا به مقام اطاعتت برسان ، اطاعتی که سزاوار توست و بندگان صالحت همانگونه تو را اطاعت می کنند

و به من رضایتمندی خودت را عطا کن ، که بی رضایت تو بهشت هم برایم جهنم است

معبودا ! من بنده ای گناهکار و ضعیفم که تو مالکم هستی ، مبادا از این بنده ی ناچیز روی برگردانی و بر من پشت کنی

اِلهی هَبْ لی کَمالَ الْانْقِطاعِِ اِلَیک

مهربانم ! وجود مرا از همه چیز و همه کس جدا کن و به خودت پیوند بزن و دیده ی دلم را به نور وجود خودت روشن کن تا به سرچشمه ی عظمت تو راه پیدا کند

تنها پناه این بی پناه ! مرا جزو کسانی قرار ده که وقتی صدایشان می کنی و اجابتت می کنند، به او توجه خاصی داری

بارالها ! نومیدی از خودت را بر من چیره مساز و مگذار که دستم از درگاه تو کوتاه شود

از تو می خواهم که من هم جزو کسانی باشم که مدام ذکر تو را زیر لب دارند و هرگز در مقابل تو عهدشکنی نمی کنند

گرچه تا کنون هزاران بار عهد بستم و هزاران بار عهد شکستم

دستی که اینگونه به درگاهت بلند شده را بگیر و دست خدایی ات را بکش بر سر دل

یا ذَلْجَلالِ وَالْاکرام


  
  

بسم رب الزهرا

کبوتر دلم هوای آسمان حرم کرده... مدتی است که کنج قفس چشم به راه دعوتت هستم . منی که جلد مهربانی های توام چگونه می توانم در هوایی جز هوای حرمت پر و بال باز کنم... چگونه می توانم آب

و دانه خور حریمی جز حریم تو باشم . ببین که سنگ روزگار بال های مرا شکسته و راه پر پروازم را بسته... مخواه که دور از تو کنج قفس دلتنگی کز کنم . رخصت پرواز بده... رخصت بال زدن گرد گنبد طلایی ات،

بگذار تا بال بگیرم در آسمان آبی بارگاهت و نفس بکشم با عطر مهربانی ات...

مرغ دلم پر می زند گِرد ضریح و گنبدت

در سینه ام عشق تو و در سر هوای مرقدت

کنج قفس تنگ آمدم ، راضی مشو بر دوری ام

بگذار بال و پر زنم تا آســـمان مشهدت

هوای حریم تو و هوای حرم خواهرت دیوانه تر میکند دل دیوانه ام را... باید کوله ی عاشقی ام را پر کنم از دلتنگی هایم ، شاید راضی شوی به رسیدنم... دوری ات بغض شده در گلوی من و اشک در چشم هایم...

دلم گوشه ای میخواهد دنج در صحن انقلاب ، میخواهم خلوتی داشته باشم با خودت... بعد آرام و سر به زیر بیایم و دخیل ببندم اشک های چشمم را بر پنجره فولادت و این چشم ها را تا همیشه وقف

تو کنم... این اشک ها را تا همیشه وقف تو کنم... سر بگذارم روی شبکه های پنجره فولاد و لطف ومهربانی ات را در آغوش بکشم... من محتاج عطوفت توام شاهِ خراسان، میشود بازهم مرا راهی حرم کنی...؟

دلتنگ تو اَم شاه خراسان نظری کن

بر چشم تر و حال پریشان نظری کن

من لایق دیدار شما نیستم اما

ای صاحبِ خانه ، تو به مهمان نظری کن


  
  

السلام ای گل زهرا (س) که غریب الغربایی
میوه ی قلب رسولی و معین الضعفایی

تو رئوفی تو کریمی تو همه فضل و کمالی
تو طبیبی تو حکیمی، تو به هر درد دوایی

حرمت قطعه ای از باغ بهشت است رضا جان
زائر کوی توام ای که تو حج فقرایی

سائل درگه تو هر که شود شاه جهان است
آمدم بر در دربار تو  عمری به گدایی

ادامه مطلب...

  
  

خالق هستی خداوند حمید

هرکسی را بهر کاری آفرید

ماهمه دراین جهان جوینده ایم

درپی حکمش همه پوینده ایم

کی دراینجا هیچ وپوچ پا می نهد

لابداینجا بنده اش جا می دهد

هردرختی میوه ای از خوددهد

زنده ماند گرزکارش سوددهد

کل موجودات را م این همه انسانها

لاتکلف نفس الا وسعها

چرخش این چرخ گردون زمان

با تلاش بندگان چرخد جهان

هرکسی مشغول کار خود دراینجا مانده است

گرچه کارش ختم یابد عزرئیلش خوانده است



  
  

عشق رضا(ع)

     

بوی عطر اذان همه فضای صحن و ایوان را پر کرده است. سینه هامملو از دعا، چشمها پر از اشک، لبها زمزمه رضا رضا دارند وگوشها صدای بلند نقاره خانه را می شنوند. با صدای «قد قامت الصلات »، همه صفها را مرتب می کنند. من هم چادرم را دور سرم می بندم و آماده می ایستم. کبوتران عاشق، بال و پر زنان ازهرگوشه ای با شتاب خودشان را به لانه هایشان می رسانند تا شب رابه آرامی سپری کنند و فردا با نشاط و سرحال برای طواف حرمش آماده باشند. کم کم سر و صدای آنها تمام و همه جا سکوت. گویی آنها نیز در صف نماز ایستاده اند و صدای مکبر. ...........


  
  

میلاد حضرت امام رضا علیه السلام

      

اکنون رستاخیز عشق است. زمین، به مهمانی آسمان می رود. اهالی ملکوت، کجاوه هدایت را به دوش گرفته اند. دسته دسته ستاره، پشت در خانه موسی بن جعفر علیه السلام صف کشیده اند تا رضای الهی را در رضای تو بجویند.........


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >